زالو و انسان های زالو صفت

بلاگ

زالو و انسان های زالو صفت
( دریچه ای به مبحث انرژی )

تو این پست می خواهم از انسانهای زالو صفت بنویسم. پس با یک سوال شروع می کنم "چطور می شود که بعضی از ما آدم ها به زالو شباهت پیدا می کنیم؟"

به طور یقین اولین خصوصیت زالو که به ذهن همه ما می آید ، خون خوار بودن این موجود است. و یقینا می دانیم که این جاندار از هم نوعان خود تغذیه نمی کند ، بلکه به دنبال موجود دیگری می گردد تا از شیره جان او تغذیه کند. البته اگر جاندار دیگری نباشد ، بعید نیست که بر طبق غریزه بقا به سراغ هم نوع خود برود. و نیز می دانیم وقتی سیر می شود ، قربانی را رها می کند. خیلی از اوقات این کار زالو منجر به مرگ قربانی نمی شود!!

نتیجه اخلاقی : اگر یک زالو تصمیم بگیرد که دیگر زالو نباشد ، نتیجه اش جز نابودی و یا بازگشت به زالو بودن نیست. چون زالوهای دیگر ، مجال خلاصی به او نمی دهند و در دم شیره جانش را می مکند. مگر اینکه یک عدد فندک یا نه یک شعله افکن داشته باشد ، تا به وسیله آن ، این زالو ها را از خود جدا کند.

ما انسان ها هم با تمام ادعایی که داریم ، دسته کمی از این جانور نداریم. با این تفاوت که ما به مراتب بدتر از زالو هستیم :
1.چرا که زالو -همانطور که اشاره شد- برای حفظ بقای خود خون می خورد ، ولی ما (مقصود انسانهای امروزی است) برای زندگی بهتر یا در واقع بقای بهتر.
2.زالو شیره جان موجودی غیر هم نوع را می مکد ، ولی ما به سراغ هم نوع خود می رویم.
3.زالو زمانی که از خون سیراب شود ، خودش را از بدن قربانی جدا می کند ، ولی ما تا قربانی را از پا در نیاوریم و تمام شیره جانش را بیرون نکشیم ول کن نیستیم. تازه بعد از این که از پا در آوردیمش به دنبال بقایای قربانی می گردیم تا بلکه چیز بدرد بخوری از آن ها گیرمان بیاید.

خوب ، پس تا زمانی که ما هم از شیره جان بقیه ، خودمان را سیراب  می کنیم ، باقی می مانیم. چون آن مقداری که دیگران از ما بیرون کشیدند از همان ها جبران می کنیم. حال اگر یکی از ما بخواهد به این زندگی زالو وار خاتمه دهد و انسانیت را دوباره در درون خود زنده کند ، چه اتفاقی رخ می دهد؟!

شاید بعد از خواندن مطلب بالا سوالات و نقاط ابهامی به ذهنتان خطور کرده باشد و شاید یکی از این سوالات این باشد.
"ما که خون نمی خوریم!! ، پس چطور می توانیم به زالو شباهت داشته باشیم؟!"
بله ، ما خون نمی خوریم ، ما انرژی می دزدیم!!! انرژی چیزی است که ما بیشتر از هر چیز دیگری به آن احتیاج داریم. حتی بیشتر از غذا. اما انرژی چیست؟! در پست بعدی به این مطلب می پردازم ولی برای آمادگی بیشتر این سوالات رو از خودتون بپرسید :

چرا وقتی با یک انسان مهربان برخورد می کنم ، ازش خوشم میاد ؟

چرا وقتی کسی به من امید می دهد و تشویقم می کند ، احساس می کنم جان تازه ای گرفتم ؟

چرا وقتی پیش یک انسان مهربان و خوش اخلاقم ، دلم می خواهد پیشش بمونم ؟

چرا وقتی با کسی بحثم می گیرد و سر انجام با قدرت منطق و استدلال خود او را مغلوب می کنم ، احساس شادابی و پیروزی بهم دست میده ؟

چرا وقتی به شخصی بر می خورم که می دانم آدم شکاک و ایراد گیری است. احساس نا امنی می کنم.

چرا وقتی کسی که زورم به او نمی رسد سرم فریاد می زند و یا حتی مرا می زند ، احساس می کنم که دیگر توانی برایم نمانده ؟

چرا وقتی با انسان مهربان و محکمی هستم ، احساس می کنم که از هیچ چیز نمی هراستم ؟

چرا وقتی کسی به درد دلم گوش می دهد ، احساس می کنم سبک شدم ؟

چرا بعضی آدم ها مدام در صدد نیش و کنایه زدن به دیگران هستند ، و در وجدانشان هم اصلا احساس گناه نمی کنند. و چرا اینقدر راحت دل هم نوع خود رو می شکنند ، مگر این کار برایشان چه منفعتی دارد ؟!

چرا وقتی با خدا مناجات می کنم ، احساس می کنم دوباره نیرو گرفتم ؟

چرا بچه ها بر سر جلب توجه بیشتر پدر و مادر خود با هم رقابت می کنند ؟

چرا احساس می کنم درس معلمی که مهربونتره رو بهتر می فهمم ؟

آری به راستی چه رخ می دهد ، که این احساسات عجیب در ما به وجود می آیند!! آیا کسی می تواند به این سوالات پاسخ دهد؟
کسی که بتواند پاسخ درستی به سوال بدهد 40 ساعت اینترنت جایزه می گیرد (15 ساعت روزانه و 25 ساعت شبانه)

امتیاز شما: خالی میانگین: 5 (1 رای)