روابط حسنه ما ایرانی ها

بلاگ

روابط حسنه ما ایرانی ها (زندگی عنکبوتی)

چند روز پیش دوست دل انگیزم محسن ، ایده ای رو برای یک مطلب جدید به من داد ، که انصافا قابل تعمله. قدری در موردش با هم صحبت کردیم و واقعا از این همه روابطه حسنه که بین ما ایرانی ها وجود داره لذت بردیم. ما ایرانی ها باید افتخار کنیم که به معنای واقعی کلمه با هم رابطه داریم. خوب دیگه مقدمه بسه بریم سر اصل مطلب (تمام اتفاقاتی که به صورت غیر مستقیم بهشون اشاره شده واقعیت دارن شک نکنید) :

جوانی ایرانی رو تصور کنید که پر از شور و شوغ زندگیه ، و در رشته پشم شناسی ، دانشگاه پشم دانش ، شعبه پشمین شهر فارغ التحصیل شده!! خوب از اونجا که این جوان هنوز از روابط تنگاتنگ ما ایرانی ها اطلاعی نداره ، پس عاشق کار کردنه و دوست داره دستش تو جیب خودش باشه نه تو جیب باباش!! بنابراین تصمیم داره هر چه زودتر کار بکنه ، البته در رشته مورد علاقه اش که همانا رشته دانشگاهیشه (البته از این گونه موارد زیاد پیش نمی یاد). عزمش رو جزم کرده تا یه کاری پیدا کنه.

خوب پس چیکار می کنه؟! چی؟! می ره پیش باباش و میگه بابا ، یه کاری باسه ما پیدا کن!! نه اشتباه کردید گفتم این جوان می خواد دستش تو جیب خودش بره نه تو جیت باباش!! در نتیجه یک دوجین روزنامه می گیره و چشم و چالش رو در میاره تا بلکه یک عدد آگهی در رشته پشم شناسی پیدا کنه. البته چون این روزها واردات پشم آزاد شده (البته همه اینقدر خوش اقبال نیستن) پس  بالاخره موفق میشه چند موردی رو پیدا کنه.

اول یک سری به شرکت پشمینه خواهان میزنه :
جوان : "سلام من فارغ التحصیل رشته پشم شناسی هستم ، اگه ممکنه من رو مدتی قبول کنید ،  بعد اگه از کارم راضی بودید استخدامم کنید"
مدیر : "بله بله ، واقعا لذت می برم وقتی این جوان های فعال رو می بینم" ...یک ساعت و نیم سخنرانی در باره هزار کوفت و زهرمار دیگه غیر از کار... "متاسفم ، جا نداریم
، البته اگه مُعرف (یعنی همون رابط دیگه) داشته باشی جا داریم"

و بعد میره شرکت پشمالو ها :
جوان : همون حرفای قبلی رو میزنه

مدیر : "بله خیلی خوبه ، باشه فعلا یک ماه امتحانی بیا تا بعد ببینم چی میشه"
بعد از یک ماه جوان بیچاره همه کاری کرده الا پشم شناسی. پس میره پیشه کارفرما و ...
جوان : "ببخشید ، جناب مدیر از کار من راضی هستید"
مدیر : "بله خوبه. شاید استخدامت کردم"
جوان : "ببخشید جناب مدیر اگه ممکنه من رو در رشته خودم استخدام کنید"
مدیر : "حالا هر وقت استخدام شدی اونوقت یه فکری می کنم"
جوان : "اگه انشاا... استخدامم کردید حقوق پایه چقدره؟"
مدیر : "گفتی مُعرفت (یعنی رابطت) کی بوده"
جوان : "معرف ندارم"
مدیر : "ماهی 25 تومن"
جوان : !!!!!!!
شما بودید چی کار می کردید. خوب معلومه دیگه!!

و در آخر میره انجمن پشم شناسان ایران :
جوان : بازم همون حرفای قبلی رو میزنه
مدیر : "بله خیلی عالیه ، جوانان کشور ما باید فعال و کاری باشند. خوب در زمینه پشم تا حالا چه کارهایی کردید"
جوان : "والا من تازه دارم شروع به کار می کنم"
مدیر : "خوب مهم نیست گفتی مُعرفت (یعنی رابطت) کیه"
جوان : "رابط ندارم"
مدیر : "خانم منشی شماره ایشون رو یادداشت کنید. حالا برو بعدا بهت زنگ می زنیم"


جوان ناکام ،  وقتی داشت از اطاق می رفت بیرون ناگهان یکی از دوستان قدیمیش رو دید که پشت یکی از میزها مشغول کار کردنه. انگار دنیا رو بهش داده بودن ، اینم رابط. می ره جلو و بعد از سلام و احوالپرسی و یادی از ایام...
جوان : "می گم می تونی رابط من بشی ، یه چند تا پشمم بدن من بشناسم بلکه یه چیزی گیرم بیاد؟!"
اون یکی جوان : "ای آقا کجای کاری ، بین خودمون باشه ها. مگه نمی دونی؟! اینجا یه گروه هستند که بهشون می گن مافیای پشم. تمام پشم کشور رو اینا می شناسن ، وارد می کنن و پخش می کنن تو بازار. دیگه به کسی چیزی نمی رسه. شرکتهای پشمی دارن ورشکست می شن"
جوان : "آخه چطور همچین چیزی ممکنه ، پس این انجمن برای چیه؟!"
اون یکی جوان : "رئیس هیئت مدیره اینجا با رئیس مافیای پشم رابطه داره."
جوان : "اگه همه پشمارو می دن اونا پس تو اینجا چکار می کنی؟! اصلا چطوری اینجا استخدام شدی؟!"
اون یکی جوان : "برادر رئیس هیئت مدیره با بابای من دوسته ، برای همین تونستم بیام اینجا. یعنی همه ما اینجا یه جورایی با مدیرا رابطه داریم ، اونم روابط حسنه"
اون یکی جوان : "حقوقی که می گیریم بایت پشم شناسی نیست که خنگه؟! به خاطر رابطمونه و برای اینه که صدامون در نیاد. حالا اگه پشمی هم بدن بشناسیم ، ما که بلد نیستیم چون من اصلا رشتم این نیست. اون دو سه نفری هم که هستن یکیشون که مشروط شده و اون یکی هم فکر کنم ، انصراف می داد سنگین تر بود"

حتما شما هم بعد از خوندن این مطالب از روابط زیبای ما ایرانی ها لذت بردید. اشکال این جوان بدبخت این بود که از روابط حسنه ما ایرانی ها آگاهی نداشت. عاقبت کارش هم معلومه ، بلاشک سعی خواهد کرد تا روابط حسنه ای برای خودش دست و پا کنه ، خوب امیدواره بتونه یک رابطه دور هم که شده با انجمن پشم شناسان پیدا کنه ، مثلا بره و با پسر عموی دوست بابای ، برادر زن ، شوهر خاله ، عموی ، پسر دایی ، زن دوم رئیس هیئت مدیره دوست بشه. و از اونجا که اقتصاد کشور ما یا کلا امورات کشور ما بر اساس روابط حسنه ، بخصوص اونهایی که منجر به پول میشه می چرخه ، در نتیجه راه دیگه ای نداره!!

ما ایرانی ها واقعا به هم علاقه داریم و جونمون برای هم دیگه در میاد ، اصلا بدون روابط حسنه نمی تونیم زندگی کنیم ، میگید نه پس متن بالا رو دوباره بخونید!!

نتیجه اخلاقی : باید عنکبوت باشیم و همواره باید سعی کنیم ، تا تارهای ارتباطیمون رو گسترش بدیم. و همیشه تلاش کنیم تا روابطمون رو با تارهای کلف استوار نگه داریم. چون یقینا روزی به کار خواهند اومد.

امتیاز شما: خالی میانگین: 5 (2 رای)